یکی از شاگردان استاد مفتی محمدقاسم قاسمی برای کاری، کاغذبهدست محضر ایشان حاضر میشود. هر دو چشمش قدری سرخ و ملتهب است. استاد بلافاصله متوجه چشمان او میشود و از او میپرسد: «چی شده؟» شاگرد میگوید خودم هم نمیدانم. چند روزی است که اذیتم. استاد میگوید: «احتمالا بدنت با کمبود ویتامین مواجه است. کمبود ویتامین آ.» و در ادامه میپرسد: «میوه هم میخوری؟» شاگرد مکثی میکند و میگوید اگر گیر بیاید میخورم. استاد میخندد و حکایتی مرتبط با جواب طنزآلود شاگرد بیان میکند و پس از آن میگوید: «سعی کن همیشه هویج بخوری. برای شما که خیلی با چشمانتان کار میکنید خوردن هویج ضروری است.»
استاد در ادامه از شاگرد میپرسد: «دعای اللهم عافنی… را هر روز میخوانی؟» شاگرد جوابش منفی است. استاد بامهربانی اظهار نارضایتی میکند و شاگرد را تشویق میکند دعای «اللهم عافنی فی بدنی، اللهم عافنی فی سمعی، اللهم عافنی فی بصری لا اله الا انت» را بخواند و بلافاصله شروع میکند به نوشتن. لحظاتی بعد برگه را به شاگرد میدهد. استاد روی برگه متن دعا را بههمراه این عبارت نوشته است: « ۳ بار صبح و ۳ بار مغرب»
پس از آن به شاگرد میگوید: سعی کن این دعا را همیشه بخوانی. بنده الحمدلله از زمان دورۀ حدیث تاکنون آن را ترک نکردهام. روایت حضرت ابیبکره است. ضمناَ میروی این حدیث را با تمام جزئیات آن تخریج میکنی و فردا برایم میآوری.
روز بعد شاگرد با برگهای خدمت استاد حاضر میشود. روی برگه روایت حضرت ابیبکره با تمام جزئیات نقل شده است. در پایان هم آمده: (سنن أبیداود)
استاد برگه را میبیند. خوشحال میشود و به شاگرد توصیه میکند این دعا را به پدر و مادرش هم برساند. استاد میداند که پدر شاگردش ناراحتی قلبی دارد.