روز پنجشنبه بود. نماز عصر را خوانده بودیم. استاد مفتی محمدقاسم قاسمی تازه از زاهدان به شهر ما گنبدکاووس تشریف آورده بود. شاگردان و شیفتگان در محضر استاد حضور یافته بودند. نگاهها پر از شوق وچهرهها مثل گل شکفته بود. معلوم بود همۀ حاضران سالها چشم به راه و منتظر این فرصت بودهاند. استاد شیفتگان را زیاد منتظر نگذاشت و با سخنانی نغز که از اول تا آخر درس زندگی و عمل بود، با حاضران به گفتوگو نشست. باب سخن را با ذکر خاطرهای از سفر به هندوستان و دیدار با سید بزرگوار، علامه ندوی رحمهالله تعالی گشود. خاطرهای که بسیار بر ما تأثیر گذاشت و درس عملی زندگی بود و همه ما را در مورد اعمالمان به تفکر واداشت.
استاد و مربی گرامی ما فرمود: «نزد حضرت سید ندوی رحمهالله بودم، ایشان بهمحض شنیدن صدای اذان از جایش بلند شد و برای ادای نماز بهسوی مسجد حرکت کرد. باوجود کهولت سن و ضعف جسمی تا اقامۀ نماز در مسجد نشست و به نماز و تلاوت و ذکر مشغول شد. با خود اندیشیدم که این انسان هر دقیقهاش به اندازۀ ماههای ما ارزش دارد و در دقیقه دنیایی از علم را دیکته میکند، اما در این وقت هیچ کاری به اندازۀ حضور اول وقت در مسجد برایش اهمیت ندارد. لازم است ما هم تلاش کنیم تا به حضرت سید تأسی کنیم و بعد از اذان همه چیز را ترک کرده، بهسوی مسجد حرکت کنیم.»
نماز مغرب را که به امامت استاد قاسمی ادا کردیم، ایشان فرمود: «امشب شب جمعه است و باید به مرکز جماعت تبلیغ برویم.» [مرکز، در شهر کلاله است که تقریبا ۳۵ کیلومتر با گنبد کاووس فاصله دارد.]
دوستان گفتند کلاله دور است و شما خستهاید، فردا تشریف ببرید. استاد راضی نشد و تاکید کرد که حتما باید برویم. به همراه استاد به کلاله رفتیم. بعد از عشا استاد تعلیم کرد که باعث خوشحالی بیش از حد دوستان مرکز و حاضرین گردید. دوستان اصرار کردند که استاد برای استراحت به منزل تشریف ببرند، اما ایشان قبول نکرد و آن شب در مرکز به اعتکاف نشست.
در واقع این درس دوم و مهمی بود که استاد به شاگردان و دوستداران خود آموخت تا به کار دعوت و تبلیغ اهمیت دهند و تا حد توان با اهل دعوت و تبلیغ همکاری و مشارکت کنند.
استاد باوجود خستگی سفر، فاصلۀ ۳۵ کیلومتری را پیمود و مشارکت در اعمال مرکز را ترک نکرد. برادربزرگوارم مولوی عبداللطیف گفت که چندبار با استاد روزهای جمعه برای شرکت در بیان صبح مرکز رفتهام. چه خوب است که ما نیز از استاد تبعیت نموده و بر این دو درس زندگی عامل باشیم.
🔹 به قلم: مولوی نعمت الله کاشانی، دانشآموختۀ دارالعلوم زاهدان و امام جمعۀ گالیکش