اشاره: جناب مولانا مفتی محمد قاسم قاسمی -حفظه الله- كه جهت شركت در نشست كمیسیون فقهی مجمع فقهی اهل سنت ایران به مدرسه علوم دینی عین العلوم گُشت آمده بود، بعد از اقامه نماز فجر یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ در جمع طلاب و اساتید عین العلوم به ایراد سخن پرداخت؛ آنچه در پی میآید، گزیدهای از سخنرانی این عالم برجسته اهل سنت ایران است:
قالالله تعالی: ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ [توبه: ۱۲۲]
هر مدعی علم و فضلی وقتی وارد شهر «گشت» میشود، این پندارش از بین میورد، خداوند متعال در این شهر برکتها و ویژیگیهایی قرار داده که دیگر جاها از آن محروم هستند. جهد و اخلاص مولانا عبدالواحد گشتی و جانشین بزرگوارشان زیاد بوده است که این مکان، به این جایگاه رفیع رسیده است. خداوند متعال، امت را از فیوضات ایشان بهرهمند گرداند.
علامه ندوی رحمهالله میفرمایند: «ایسی جگه جاتی تو که اپنی کمی نظر آرهی»؛ انسان همان جایی مینشیند که در آن، کم بود خود را مشاهده نماید. در آیینه اعمال و اخلاق، زهد و وسختکوشیها، آفتهای خود را بهتر ببینیم.
گاهی بعضی از چیزها به نفع خود انسان است، کسی هم که صحبت و وعظ میکند، در حقیقت این برای خودش مفید و سودمند است، . خداوند متعال اخلاص نصیب بفرماید و هدایتمان بگرداند.
شاید تشریح و توضیح آیه مذکور را در تفسیر «معارف القرآن» خوانده باشید. بنده به فضل الله تعالی سه سال آخر عمر ایشان [علامه مفتی محمّد شفیع] را دریافتم و از ایشان کسب فیض نمودم و این سعادتی است که الله تعالی نصیب من گردانید. ابتدا در ایران پس از دوره دبیرستان، کتاب میزان الصرف را نزد مولانا عبدالرحمن در چابهار و منشعب را نزد مولانا ابراهیم دامنی در پیشین خواندم و سپس راهی پاکستان شدم، آنجا نیز تقدیر چنین بود که از اول مقدمات شروع نمودم. روش ایشان چنین بود که روزهای یکشنبه برای عوام بیشتر کتابی میخواند و پنجشنبه برای طلبهها شفاهاً بیان میکردند. این را نیز میفرمود که این آیه از سوره توبه است و شما حتما مجددا به تفسیر معارف مراجعه کنید، در این آیه هدف طالب، طریقه طالب علم و کیفیت طلب علم بیان شده است. طریقهاش مثل بقیه خطیبان نبود، لغت پراکنی نمیکرد. از اول سخن به موضوع اصلی میپرداخت. مولانا عبدالحمید میفرماید: باری مفتی محمد شفیع برای شرکت در جلسهای به پنجاب آمد، خواستند تا سخنرانی کند، ایشان فرمود: من که دهانم در کراچی باز نمیشود، پنجاب که جای خطیبان و سخنرانان است (چگونه ممکن است باز شود؟!)
عجیب این بود که تواضع ایشان «حالی» بود، خیلیها شکسته نفسی میکنند اما این حالش چنین است. بعضی خود را کمتر میپندارند که شکسته نفسی میکنند، بعضی میخواهند با شکسته نفسی خود را بزرگ جلوه دهند. یکی هیچ نمیگوید، یکی میگوید اما خود را کمتر از آنچه است میگوید.
مولانا اسحق مدنی از شیفتگان ایشان بود، باری تهران نزد ایشان حاضر شدیم، ایشان فرمود: من همه جا رفتهام و با همه ملاقات کردهام اما مانند مفتی محمد شفیع عثمانی کسی را ندیدم، سپس مولانا مدنی مقوله را از ایشان نقل کرد که قبلا هم آن را شنیده بودم؛ مقوله این بود: «جیسی روح ایسا فرشته»؛ یعنی فرشته هم مانند روح است. سپس در توضیحش میفرمود: «شما افراد خوبی نیستید؛ زیرا ما افراد خوبی نیستیم، (این از تواضع ایشان بود) تنها فرق ما با شما این است که ما آدم دیدهایم ولی شما آدم ندیدهاید» با شنیدم این جملات ما فکر میکردیم که واقعا حقیقت حالشان همین است والله اعلم. سپس ادامه میداد: «شما ما را دیدهاید، ما امثال مولانا انورشاه کشمیری و حکیم الأمت را دیدهایم» سپس با نغمه و آواز بسیار لطیفی این شعر شیخ سعدی را میخواند:
تولای مردان این پاک روم /∗/ بر انگیختم خاطر از شام و روم
یعنی مردان شیراز چنان بودند که مانند آنان در شام و روم ندیدم. مولانا مدنی خیلی تحت تأثیر این جمله ایشان قرار گرفته بود، هنوز هم آن را به خاطر داشت.
در اینجا میخواهم مختصری از صحبتهایشان را برایتان نقل کنم.
علامه مفتی محمد شفیع همواره این آیه را به طلبهها متذکر میشد و میفرمود: در این آیه آمده که همه برای جهاد خارج نشوید، بلکه گروهی به فراگیری علم مشغول شوید، در این روش و شیوه طلب علم نیز بیان شده است.
مولانا عثمانی خودش فقیه بود و میفرمود: فقه (در آیه مذکور) یعنی چه؟ من سال اول میخواندم، همزمان با آن، کتاب «تعلیم المتعلم» را نیز پیش یکی از طلبهها که مفتی احتشام الحق بود میخواندم.
به شما توصیه میکنم که این دو کتاب را مطالعه کنید:
- تعلیم المتعلم، تألیف علامه زرنوجی
- شیفتگان علم و دانش، اثر علامه حبیب الرحمن شیروانی؛
کتاب دوم را مولوی مرادزهی (بر اساس درخواست بنده) ترجمه کرده است.
در زبان اردو کتابی است به نام «مشاهیر اهل علم کی کی محسن کتابین»، در ضمن این کتاب، مصاحبهای با علامه سید ابوالحسن ندوی صورت گرفته است که علامه ندوی در آن، از این دو کتاب به عنوان مفیدترین و مؤثرترین کتابها در زندگی خود نام برده است و فرموده است که من از این دو کتاب خیلی استفاده کردم، از کتاب اول، شیوه و آداب طلبهها و استاد را آموختم و از کتاب دوم، ذوق علم، شوق علم و عشق علم را فرا گرفتم.
در آیه آمده است: ﴿لیتفقهوا﴾، باری پرسیدند که چه کسی تعریف فقه را میداند؟ من دست خودم را بلند کردم و گفتم: الفقه هو معرفة دقائق العلم. ایشان این جواب را نپذیرفت و فرمود: مرادم چیز دیگری است؛ منظورم تعریف امام اعظم رحمه الله از علم فقه است؛ یعنی: «معرفة النفس ما لها وما علیها.» اصل فایدهی فقه این است که بدانی چه چیزی برای من در دنیا و آخرت مفید است و چه چیزی مضر است. متأسفانه ما آن چیزهایی را که ما را از خدا دور میکند، نفهمیدیم، آنچه را برایمان مضر است، نفهمیدیم، پس هنوز فقیه نشدیم.
نه فقیه بود نه داشمند /∗/ چهارپایی برو کتابی چند
نکته دیگری که روی آن تأکید میکرد این بود که چرا ﴿لیتفقهوا﴾ آورد، ”لیتعلموا“ نیاورد، ”لیعلموا“ نیاورد، ”لیفقهوا“ نیاورد؟؟! این را سؤال میکرد. بحث، بحث علم است و هر یک از عبارات بالا میتوانست بیاورد. اینجا بود که میگفت: فقه را تعریف کنید. فقه همان است كه امام اعظم بیان کردهاند؛ یعنی بدانند چه چیزی برایمان مفید است و چه چیزی مضر است.
صد هزاران فضل دارند از علوم /∗/ جان خود را میندانند این ظلوم
جان جمله علمها این است این /∗/ تا بداند من کیم در علم دین
و إلا قول حضرت سفیان ثوری رحمه الله مشهور است که فرمودند: «ذهبت الإشارات وتاهت العبارات، وما نفعتنا إلا رکیعات رکعناها فی جوف اللیل.»
«یتفقهوا» از باب «تفعّل» است، یعنی طلب علم، نیاز به مشقت و سعی دارد. مولانا مفتی شفیع روی همین نکته زیاد تمرکز مینمود و خوب توضیح میداد، داستان حضرت ابوهریره رضی الله عنه را بیان مینمود، آنگاه که از امالمؤمنین عایشه رضی الله عنها علم میآموخت، بقیه مشغول تجارت و کشاورزی بودند، اما حضرت ابوهریرة رضی الله عنه از گرسنگی میافتاد و مردم فکر میکردند که بیماری «صرع» دارد. از مشقتهای ایشان در راه علم میگفت، از علمای دیگر هم وقایعی را نقل میکرد. و هدفشان این بود که با مشقت و سختی علم حاصل میشود.
سپس میپرسیدند: هدف از علم چیست؟ قرآن بیان میکند: ﴿وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾؛ که خود بدانند که چه چیزی برای ما مفید ومضر است و بعد وارد جامعه شوند و «انذار» کنند؛ بترسانند اما ترساندنی که همراه با دلسوزی باشد، دلسوزی که وادار به دعا کند، وادار به گریه کند، دلسوزی که وادار به سفر کردن کند.
انذار یعنی دلسوز جامعه بودن و با شفقت آنها را امر به معروف و نهی از منکر نمودن. دلسوزی انسان را وادار به تفکر و گریه میکند، متأسفانه امروزه این شفقت و دلسوزی موجود نیست، سخنرانیها اختلاف درست میکند و برخی را وادار به عکس العمل میکند. دعوتی که عاری از دلسوزی باشد، تأثیری ندارد.
متأسفانه امروزه در ما رفاه طلبی به وجود آمده و حب مال و شهرت پیدا شده است. معنویت از بین رفته است، آنچه بزرگان ما داشتهاند، ما نداریم. دریای مادیت در حال برخورد به دیوارهای مدارس دینی ماست. ای کاش فقط به دیوارها میخورد، دلها هم در حال تأثیرپذیری از این مادیت است. اما وقتی انسان به ”گُشت“ میآید، خلاف آن را احساس میکند.
من به همراه مفتی عارفی سفری به هندوستان داشتیم، در آنجا به مولانا محمد رابع ندوی گفتم: خرابی این است که ما خود را کامل میفهمیم، خرابی این است که ما خود را چیزی میفهمیم، کل آفتها همین است. لذا ما اینجا آمدهایم تا این احساس را در وجود خود پیدا کنیم که چیزی نیستیم. باری در محضر مولانا محمد عمر سربازی حاضر شدیم، پرسیدیم: علت چیست که امروزه طلبهها تنبل و غافل به بار میآیند؟
فرمود: دو چیز است که طلبهها را تنبل و غافل میکند: ۱- عدم یکسویی در طلبهها؛ ۲- عدم مهارت در اساتید.
متأسفانه در ما یکسویی نیست، در تکرار و مطالعه یکسو نیستیم و به آن توجه نمیکنیم. علمای قدیم خود را وقف علم و دانش میکردند، یکی از آفات این زمانه این است که اساتید و طلبهها خود را وقف علم نمیکنند. دین را هدف خود قرار دهید. متأسفانه کسی حاضر نیست خود را وقف علم کند. ما امیدواریم که با همین شرایط علم را حاصل کنید، دور دنیا را بگردید و دعوت بدهید، قوم خود را دعوت دهید ﴿لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾. وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین.